جوجه جونم اینجا بعد از ظهر عید فطر که با هم اومدیم یکی از بازارهای شمال که روز عید فطر برگزار میشه و من برای شما یه ماشین چوچولو خریدیم و چون بارون اومده بود و همه جا خیس بود بابایی شما رو بغل کرد اما شما گریه کردی که بزاریمت پایین تا با ماشینت بازی کنی